آواز انتظار



رفتی و با رفتنت پاییز شد

خاطراتت بس خیال انگیز شد

صابری و صبر ایوبان دوای من نبود

کاسه ی صبرم دگر سرریز شد

آه از این زخم و غم هجران تو

روز و شب هر سجده ام خونریز شد

کن دوای درد این دل ساقیا

ساقیا هر توبه ام پرهیز شد

شربت وصلی و رقصی و سماع

روح مولانایی ام ، تبریز شد

صوت نای و مطرب و جام غمت

این غزل از حس تو لبریز شد

رفتی و با رفتنت ای جان من

لحظه لحظه روز رستاخیز شد

 حمید م 98/7/22


چیزی به پایان سال نمانده و غرق لحظات شادی هستم که خندیدم و لحظاتی که گریستم خلاصه تمام لحظاتی که چون برق باد گذشت .

چه عزیزانی که وارد زندگی ام شدن و چه عزیزانی که تنهایم گذاشتند و رفتند

دلم فقط با گفتن یادش بخیر ارام میشود

اما چیزی که یادم ماند و باز برایم تجربه شد همان عاشق ماندن و مهربان بودن بود

 

سال 97 یادت بخیر

حمیدم 97/12/29


تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

نویسنده ی کوچک سایت اصلی رادیو جوان در ایران Dominique استخدام های رسمی و معتبر ایران مقالات آموزشي خانه دل Ann خوش آمدید به وبلاگ سرور کانتر پرشین پابلیک